فرمت:doc
تعداد صفحه:238
بخش هایی از مقاله:
جغرافياي انساني در دهههاي اخير دستخوش تحولات مهمي گرديده كه اين تغييرات نه تنها در روش بلكه در محتوا ظهور يافته است. در اين راستا مطالب جديدي مطرح شده و عناوين تازهاي اتخاذ گرديده است. يكي از موضوعات بالقوه قدرتمندي كه در تحقيقات ميداني جغرافيا در حال نشو و نما ميباشد بر مسايل مربوط به زنان و تقسيم كار جنسيتي تاكيد ميورزد ضرورت طرح اينگونه سوالات از يك سو ناشي از آگاهي فزاينده جغرافيدانان در جهت بكارگيري قواعد و قوانين اجتماعي در تجزيه و تحليلهاي جغرافيايي بوده و از سوي ديگر به اين دليل بوده است كه جهت انجام اصلاحات لازم براي رسيدن به چهارچوب عملي و نتيجهگيري صحيح از مسايل خاص اجتماعي- فضايي الزاماً بكارگيري ابزارها و تكنيكهاي خاص اين علم ضرورت مييابد.
بدين منظور در سال 1984 اولين كتابي كه با ديدگاه جغرافيا و جنسيت تدوين شده بود به چاپ رسيد اين كتاب در حال حاضر خارج از چاپ ميباشد.[1]
ظهور علاقهها و توجه بيشتر به شناخت موقعيت زنان در جغرافياي بريتانيا عمدتاً در اواخر 1970 آغاز گرديد. در ايالات متحده و بريتانيا ابتدا در جهت برخورداري زنان و دسترسي برابر آنان به منابع از جمله اشتغال تاكيد بيشتري صورت ميگرفته و در پي آن زنان در تحقيقات جغرافيايي توجه بيشتر را كسب نمودند.[2]
به دنبال آن به سرعت يك جغرافياي فمنيست واضحتري توسعه يافت كه نه تنها بر موارد مطالعه جغرافيا بلكه به روش به كار رفته براي سازماندهي اين دانش به منظور جلب نظرات بيشتر به امور زنان با ديد انتقادي مينگريست. اين انتقادات بيشترين بحثها را در طي 15 سال در توسعه جغرافيا برانگيخته است.[3]
جغرافي دانان فمنيست مدت زيادي اين مساله را كه در نظم حاكم توسط مردان نتايج جدي را در بر داشته و اينكه چه چيزي به عنوان دانش جغرافياي واقعي به حساب ميآيد و هم چه كسي ميتواند چنين دانشي را گسترش دهد، مورد بحث قرار دادهاند. آنها اصرار داشتند كه جغرافيا يك سري فرضيات نامعين درباره اينكه مردان و زنان چه كاري انجام ميدهند و اينكه آن نظمي كه بر فضاها، مكانها و چشماندازها متمركز شده يك نظم مردانه است را مطرح ميكند.
با توجه به مسايل مربوط به زنان مانك و هانس[4]در مقالهاي روشنگر نه تنها بر اتخاذ ديدگاهي جغرافيايي بر چنين نظراتي تاكيد داشته بلكه بر ضرورت موقت كردن انتقالي را كه بر اساس نظر مولفين توسط انحرافات بوجود آمده در جريان فمنيستي غير قابل دسترس شده است اقرار ورزيدهاند.
اين اشتباه خواهد بود كه گمان شود جغرافيدانان بطور كلي با مسايل زنان درگير نيستند، هر چند كه در واقع غالب كارهايشان در مورد زنان آشكارا به سمت مردان گرايش مييابد، براي مثال در مطالعه مسايل مهاجرت اگر نويسندگان و مولفين مهاجرت زنان را ناديده ميگيرند و تنها به اين فرض ساده كه توده عظيمي از مهاجرت در پي ازدواج صورت ميپذيرد اكتفا مينمايند.
تحقيق حاضر تنها اقدام سطحي را براي پر كردن خلاء در تحقيقات جغرافيايي انجام داده و در جستجوي راههاي براي تاكيد بر مشاركت زنان در نواحي روستايي جهت دستيابي به توسعه همه جانبه ميباشند شد سابقه اين گونه تحقيقات در ايران نسبتاً جديد است. سالهاي اخير شاهدي بوده است بر انفجاري در مطالعاتي كه زنان و نقش آنان را در اقتصاد بررسي مينمايند. در غالب اين مطالعات ضرورت تغيير نقش و جايگاه زنان در زمينههاي وسيعتر اجتماعي مورد تاكيد قرار گرفته است. اگر چه زنان شهري از سوي دانشمندان جامعه شناسي مورد توجه بيشتري قرار داشتهاند، ليكن در اكثر موارد زنان روستايي عليرغم مشاركت فوقالعادشان در زندگي اقتصادي عمدتاً مورد فراموشي قرار گرفتهاند. زنان روستايي كه به پايينترين قشر جامعه تعلق دارند شايد نامرئيترين مشاركت كنندگان در فرايند اقتصادي باشند در حاليكه زنان شهري به لحاظ اينكه بيشترين ظهور را در زندگي اقتصادي خود دارند، نرخ مشاركتشان نيز در فعاليتهاي اقتصادي بيشتر و بهتر برآورد شده است.
[1]- Women and Geography study group of the Institue of British Geographers. Geography and Gender. An Introuduction of femienist Geography (Hutchinson, london 1984)
[2]- Berman,m "Sexdiscrimination in Geograhy: The case of Ellen churchill semple, professional Geography 29 (1974 pp8-11)
[3]- Rose, Gillian "Femenism and Geography. polity pressGambridge 1993.
[4] - كتاب مذكور به شرح زير است
J. monk and susan Honson,
on not edclding half of the human from Human Geography, profe ssionall Gegraghy vol 34 (1989) No. 1, pp 11-23.
در بيان مفاهيم توسعه، ملاحظه شد كه همواره در توسعه، تحول مييابد جزء ذاتي باشد و همانطوريكه تحول جنبه مادي و فيزيكي را دربرميگيرد جنبه معنوي و انساني را نيز دارد. لذا هدفهاي مشخص اصلي برنامههاي توسعه مييابد محور قرار دادن ابعاد انساني بشر و ارتقاء كيفيت اين جنبهها باشد. بنابراين توجه به جنس مونث نه به عنوان نيمي از نيروي كار بلكه به عنوان نيمي از جمعيت و انسانهايي كه مستحق توجه بيشتر ميباشند ميبايست مد نظر برنامههاي توسعه باشد.
در اين راستا مقوله زن و توسعه از دهههاي بعد از 1960 وارد ادبيات توسعه گرديد و در اني ميان بخشي از اين رسالت بر دوش جغرافياي انساني كه قطب مهم و كار آمد مطالعات انرا ـ انسان تشكيل ميدهد قرار گرفت.
مساله اساسي كه در ابتداي تحقيق مد نظر بوده است تأكيد براين نكته داشته كه زنان داراي نقش چندگانهاي در خانواده و جامعه ميباشند، ليكن نقش توليدي زنان روستايي بصورتي پنهان به انجام رسيد كمتر تجلي اقتصادي و حتي اجتماعي يافته است. همچون از آنجائيكه بنيان اقتصادي قريب به اتفاق روستاهاي كشور، كشاورزي و فعاليتهاي وابسته بدان ميباشد، بهرهگيري از نيروي كار زنان عمدتاً در امور حاشيهاي، پرزحمت و بعضاً طاقت فرساست. اما در عين حال كار زنان نقشي اساسي در ممانعت از سقوط خانوار روستايي در فقر مطلق دارد.
اصولاً امر اشتغال در جامعه روستايي بسيار پيچيده است و وضوح و روشني كه در اكثر بخشهاي شهري يافت ميگردد در آنجا ديده نميشود. اين وضعيت در رابطه با زنان روستايي از شدن بيشتري برخوردار است خصوصاً اين امر زماني روشن ميگردد كه توجه داشته باشيم فعاليت زنان روشتايي بيش از مردان تحت تأثير شرايط و عوامل گوناگون اقتصادي ـ اجتماعي ـ فرهنگي و اكولوژيكي است علاوه بر اين در خلال پژوهش روشن شد كه كار كشاورزي از نظر زن روستايي منطقه تالش داراي پايينترين ارزش و منزلت بوده و عمدتاً به جهت الزامات اقتصادي بدان پرداختهاند و به محض بر طرف شدن نيازهاي اقتصادي خانواده از نيروي كار كشاورزي خارج ميشدهاند از سوي ديگر زنان مورد نظر عمدتاً ترجيح ميدادند كه در زمين مزروعي خانواده كار ميكنند و تنها تعداد كمي كار مزدي را مرجع ميدانستند. اين امر بيانگر وجود زمينههاي گرايش به خود اشتغالي براي زنان روستايي ميباشد.
مبلغ قابل پرداخت 4,900 تومان
برچسب های مهم